loading...
هیئت کریم اهل بیت(ع)سوسنگرد
خادم امام حسن مجتبی(ع) بازدید : 120 یکشنبه 1392/10/15 نظرات (1)

نهضت_عاشوراء

شهادت مظلومانه سيد الشهدا و يارانش در كربلا،تأثير بيدارگر و حركت آفرين داشت و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن حماسه،در طول تاريخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بيت نيز تأثيرات سياسى اين حادثه در انديشه‏هاى مردم آشكار شد.گروهى از اسرا را كه به شام مى‏بردند، چون به تكريت رسيدند،مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسين«ع»،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لينا»تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی


نيز رسيدند.مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسين و دودمانش سلام و درود فرستادند و امويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند.چون خبر يافتند كه مردم«جهينه»

هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه«كفر طاب»رفتند،به آنجا نيز راهشان ندادند.به حمس كه وارد شدند،مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:«اكفرا بعد ايمان و ضلالا بعد هدى؟»و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند.(1)

برخى از تأثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است:

1ـ قطع نفوذ دينى بنى اميه بر افكار مردم‏

2ـ احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر يارى نكردن حق و كوتاهى در اداى تكليف‏

3ـ فرو ريختن ترسها و رعبها از اقدام و قيام بر ضد ستم‏

4ـ رسوايى يزيديان و حزب حاكم اموى‏

5ـ بيدارى روح مبارزه در مردم‏

6ـ تقويت و رشد انگيزه‏هاى مبارزاتى انقلابيون‏

7ـ پديد آمدن مكتب جديد اخلاقى و انسانى(ارزشهاى نوين عاشورايى و حسينى)

8ـ پديد آمدن انقلابهاى متعدد با الهام از حماسه كربلا

9ـ الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهايى بخش و حركتهاى انقلابى تاريخ‏

10ـ تبديل شدن«كربلا»به دانشگاه عشق و ايمان و جهاد و شهادت،براى نسلهاى انقلابى شيعه‏

11ـبه وجود آمدن پايگاه نيرومند و عميق و گسترده تبليغى و سازندگى در طول تاريخ،بر محور شخصيت و شهادت سيد الشهدا«ع»

از نهضتهاى شيعى پس از عاشورا،مى‏توان«انقلاب توابين»،«انقلاب مدينه»،«قيام مختار»،«قيام زيد»،و...حركتهاى ديگر را نام برد.براى توضيح بيشتر،به مدخل خاص هر يك از اين نهضتها در همين مجموعه مراجعه شود.تأثير حماسه عاشورا را در انقلابهاى بزرگى كه در طول تاريخ،بر ضد ستم انجام گرفته،چه در عراق و ايران و چه در كشورهاى ديگر،نبايد از ياد برد.

«فرهنگ شهادت»و انگيزه جهاد و جانبازى كه در انقلاب اسلامى ايران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه‏ها جلوه‏گر بود،گوشه‏اى از اين تأثير پذيرى است.شعار«نهضت ما حسينيه،رهبر ما خمينيه»كه در مبارزات ملت مسلمان ايران بر ضد طاغوت طنين افكن بود و نيز شور حسينى جبهه‏هاى رزم ايران،گواه روشن تأثير گذارى كربلا در قرنها پس از آن حماسه مقدس است.يكى از نويسندگان محقق، نتايج نهضت كربلا را عبارت مى‏داند از:

1ـ پيروزى مسأله اسلام و حفظ آن از نابودى‏

2ـ هزيمت امويان از عرصه فكرى مسلمين‏

3ـ شناخت اهل بيت بعنوان نمونه‏هاى پيشوايى امت‏

4ـ تمركز شيعه از بعد اعتقادى بر محور امامت‏

5ـ وحدت صفوف شيعه در جبهه مبارزه‏

6ـ ايجاد حس اجتماعى در مردم‏

7ـ شكوفايى موهبتهاى ادبى و پديد آمدن ادبيات عاشورايى

8ـ منابر وعظ و ارشاد،به عنوان وسيله آگاهانيدن مردم‏

9ـ تداوم انقلاب بصورت زمينه سازى نهضتهاى پس از عاشورا(2) حادثه كربلا،گشاينده جبهه اعتراض عليه حكومت امويان و سپس عباسيان شد،چه به صورت فردى كه روحهاى بزرگ را به عصيان و افشاگرى واداشت،و چه به شكل مبارزه‏هاى گروهى و قيامهاى عمومى در شهرى خاص يا منطقه‏اى وسيع.(3)

خون او تفسير اين اسرار كرد

ملت خوابيده را بيدار كرد(4)

 

پى‏نوشتها

1ـ عاشورا فى الأدب العاملى المعاصر،ص 54 به نقل از منتخب طريحى و مقتل ابى مخنف.

2ـ براى تفصيل آن ر.ك:«حياة الامام الحسين»،باقر شريف القرشى،ج 3،ص 436،(معطيات الثورة) .

3ـ در اين زمينه‏ها ر.ك:«الانتفاضات الشيعيه»،هاشم معروف الحسنى،«امامان و جنبشهاى مكتبى»،محمد تقى مدرسى.

4ـ كليات اقبال لاهورى،ص .

هیئت فرهنگی کریم اهل بیت(ع)سوسنگرد

>و یکی از مواردى كه در معناى آن اختلاف شده، آيه «مودّت» است. خداى متعال می فرمايد:
{ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْنًا إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَكُورٌ}؛(3)
{اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند به آن نويد می دهد. بگو: من هيچ گونه اجر و پاداشى از شما بر اين دعوت درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم. و هر كس كار نيكى انجام دهد بر نيكى اش می افزاييم؛ چرا كه خداوند آمرزنده و قدردان است}.
بنابر روايت های شيعه و سنّى، پيامبر خدا صلی الله علیه و آله معناى «قربى» را بيان كرده و مراد از آن را خويشاوندان خویش؛ يعنى حضرت على، فاطمه زهرا و دو فرزند آنها علیهم السلام معرفی کرده است؛ پس، چرا بايد سخن آن حضرت پذيرفته نشود و اختلاف هم چنان باقى بماند؟!
1ـ1ـ راويان حديث قربى
عدّه بسيارى از صحابه و بزرگان تابعان از جمله امير مؤمنان على علیه السلام، امام حسن مجتبى علیه السلام، امام حسين علیه السلام؛ امام سجاد علیه السلام، امام باقر علیه السلام، امام صادق علیه السلام، عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، جابر بن عبدالله انصارى، و سعيد بن جبير، حدیث «قربی» را در تفسير آيه «مودّت» از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند و آن را پيشوايان مشهور اهل سنّت در کتاب های خود نقل نموده اند؛ از جمله سعيد بن منصور (درگذشته 227ق)، احمد بن حنبل شيبانى (درگذشته 241ق)، عبد بن حُميد (درگذشته 249ق)، محمّد بن اسماعيل بخارى (درگذشته 256ق)، مسلم بن حجّاج نيشابورى4 (درگذشته 261ق)، محمّد بن عيسى ترمذى (درگذشته 279ق)، ابوبشر دولابى،5 ابن عساكر،(6) ابن كثير،(7) هيثمى،(8) محمّد بن جرير طبرى (درگذشته 310ق) و جلال الدین سیوطی. (9) حتی امام شافعى اين روايت را به صورت قضيه اى مسلّم گرفته و براى آن شعرى سروده كه معروف است.
حديث مودّت با متن های متفاوت و با سندهاى گوناگون در كتاب های معتبر (صحيح ها، مسندها، معجم ها و منابع ديگر) اهل سنّت نقل شده است. براى نمونه، از برخی از کتاب های علمای اهل سنت نقل می کنیم:
1ـ1ـ1ـ روايت بخارى و مسلم
محمد بن اسماعيل بخارى در ذيل آيه مودّت چنين می نويسد:
محمّد بن بشّار، از محمّد بن جعفر، از شعبه نقل می كند كه عبدالملك بن ميسره گويد: از طاوس شنيدم كه می گفت: از ابن عباس درباره اين آيه پرسيدند. سعيد بن جبير با عجله گفت: منظور از قربى، آل محمّد علیهم السلام هستند.
ابن عباس گفت: در پاسخ شتاب كردى! به راستى تيره اى از قريش نبود مگر اين كه براى رسول خدا صلی الله علیه و آله در آنها پيوند خويشاوندى بود كه آن حضرت فرمود: «مگر اين كه خويشاوندى ميان من و خودتان را حفظ كنيد».(10)
اين روايت را مسلم بن حجاج نيشابورى نيز، آن سان كه حاكم نيشابورى و ذهبى تصريح كرده اند، روايت كرده است.
2ـ1ـ1ـ روايت احمد بن حنبل
احمد بن حنبل شيبانى در دو كتاب خود حديث مودت را نقل كرده است. او در مسند خود نظير روايت بخارى را نقل می كند.(11) اما در كتاب المناقب خود چنين نوشته است:
از مواردى كه محمّد بن عبدالله سليمان حضرمى براى ما نوشته، اين كه حرب بن حسن طحّان از حسين اشقر، از قيس، از اعمش، از سعيد بن جبير چنين نقل كرد كه ابن عباس گويد: هنگامى كه آيه مودّت نازل شد گفتند: اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودّت آنان بر ما واجب است چه كسانى هستند؟
پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «عليٌّ وفاطمة وابناها»؛(12) «على، فاطمه و دو فرزند فاطمه علیهم السلام».
3ـ1ـ1ـ روايت ترمذى
ترمذى نيز بعد از نقل اين روايت می نويسد: «اين حديث حسن و صحيح است».(13)
4ـ1ـ1ـ روايت طبرى(14)
محمّد بن عماره از اسماعيل بن ابان، از صباح بن يحيى مرى، از سدّى، از ابوديلم نقل می كند:
هنگامى كه على بن الحسين علیه السلام به اسارت وارد دمشق شد، در ورودى شهر مردى از شاميان برخاست و گفت: سپاس خدايى را كه شما را كشت، ريشه شما را بركند و دو شاخ فتنه را بريد!
امام على بن الحسين علیه السلام به او فرمود: «أقرأت القرآن»؛ «آيا قرآن خوانده اى»؟ پاسخ داد: آرى!
فرمود: «أَفَقَرأتَ «آل حم»؟ آيا «آل حم» را خوانده اى»؟
عرضه داشت: خوانده ام؛ ولى «آل حم» را نخوانده ام.
حضرت فرمود: آيا اين آيه را نخوانده اى كه می فرمايد: { قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْنًا إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَكُورٌ}؛ {بگو: من هيچ گونه اجر و پاداشى از شما بر اين دعوت درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم.}
گفت: به راستى شما همان «قربى» هستيد؟! حضرت فرمود: «آرى»!(15)
2ـ1ـ دلايل و شواهد ديگری درباره آیه مودت
روشن شد كه نزول آيه مباركه مودّت در مورد اهل بيت علیهم السلام افزون بر منابع حدیثی و تفسیری شیعی ـ به دلايل استوار و متينى در كتاب های اهل سنّت تكيه دارد. علاوه بر شواهدی که از کتاب های اهل سنت اشاره شد دلايل و شواهد ديگرى بر نظريه نزول آيه در مورد اهل بيت علیهم السلام آمده و در منابع اهل سنت نقل شده که برخی عبارتند از :
1ـ2ـ1ـ جارالله زمخشرى اين نظريه را ذكر نموده و روايتى نيز درباره آن آورده است.(16)
2ـ2ـ1ـ فخر رازى درباره نزول آيه مودّت گويد :
كلبى از ابن عباس چنين روايت كرده است: هنگامى كه پيامبر صلی الله علیه و آله به مدينه آمدند، مشكلات و گرفتارى های مالى فراوانى داشتند و هيچ گونه دارايى در دست نداشتند. انصار گفتند: خداوند شما را به وسيله اين مرد به راه راست هدايت و ارشاد نمود و او پسر خواهر از قبيله و همسايه شما در شهرتان می باشد، پس بخشى از دارايى خود را براى او گرد آوريد! آنان چنين كردند و بخشى از دارايى خود را خدمت پيامبر آوردند. حضرت آنهارا باز گرداند و اين آيه مباركه نازل شد: {قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا... }.
پس آنهارا بر دوستى با خاندان خود برانگيخت.
سپس روايت زمخشرى را به طور كامل آورده و گفته است: }
من می گويم: خاندان محمّد، همان كسانى هستند كه تمامى كارهايشان با محمّد در ارتباط است. پس هر كس ارتباطش با آن حضرت كامل تر و بيشتر باشد، خاندان او به شمار می ايد و بى ترديد فاطمه، على، حسن و حسين بيشترين و شديدترين ارتباط را داشتند كه بر همگان به صورت تواتر روشن است. پس آنهابه طور مسلّم همان خاندان هستند.
فخر رازى در ادامه می افزايد:
مردم در معناى كلمه «آل = خاندان» اختلاف نظر دارند، و گفته شده: منظور نزديكان پيامبر هستند، و بعضى ديگر گفته اند: منظور امّت پيامبر هستند.
پس در صورتى كه «آل» را بر نزديكان معنا كنيم، پس آنان خاندان پيامبر خواهند بود، و اگر به معناى امّت او بگيريم كه دعوت او را پذيرفتند؛ باز هم آنان خاندان پيامبر خواهند بود. پس ثابت شد كه در همه حالات آنان، خاندان پيامبر هستند.
اما آيا غير آنان از خاندان، كسى ديگر نيز شامل كلمه «آل» می شود، در اين باره اختلاف نظر وجود دارد. زمخشرى صاحب الكشّاف نقل كرده است:
هنگامى كه اين آيه بر پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نازل شد، پرسيدند: نزديكان شما كه دوستى و مهرورزى به آنان بر ما لازم شد، چه كسانى هستند؟ فرمودند: «عليٌّ وفاطمة وأبناهما».
پس روشن می شود كه اين چهار نفر نزديكان پيامبر هستند. و هر گاه اين مطلب ثابت شد، آنها به اين احترام و بزرگداشت، اختصاص پيدا می كنند كه چند دليل بر آن قابل عرضه است:
يكم، حرف استثنای «إلاّ» در آيه، كه نحوه استدلال به آن گذشت.
دوم، بدون ترديد پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله ، فاطمه علیهم السلام را دوست می داشت و در حق ايشان فرموده اند: «فاطمة بضعة منّي يؤذيني ما يؤذيها»؛
و هم چنين به روايت متواتر از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله ثابت شده است كه آن بزرگوار، على، حسن و حسين علیهم السلام را دوست می داشت و وقتى دوستى پيامبر به ايشان ثابت شود، اين دوستى و محبّت بر تمامى امت اسلامى نيز لازم می ايد؛ چرا كه خداوند متعال می فرمايد: {وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ}؛(17)
در آيه ديگر می فرمايد:
{لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ}؛(18)
سوم، به راستى كه دعا براى خاندان، مقام و مرتبه بزرگى را ثابت می نمايد و به همين منظور اين ادعا در انتهاى تشهّد نماز قرار گرفته كه: «اللهم صلّ على محمّد وآل محمّد وترحّم على محمّد وآل محمّد»؛
اين بزرگداشت در مورد شخص ديگرى غير از خاندان پيامبر وارد نشده است.
آن گاه در اين زمينه سروده شافعى را نقل می كند.(19)

2ـ بررسى سندهاى روايات
روايت های که دربارة آیه مودت نقل شد از مهم ترين و مشهورترين كتاب های حديثى و تفسيرى اهل سنّت، آوردیم. همه بیانگر این بود که تمامى عالمان شيعه و اهل سنّت به طور اتفاق، نزول آيه مباركه مودّت را درباره اهل بيت علیهم السلام می انند. در ادامه به بررسی راويان اين روايات می پردازيم:
1ـ2ـ روايت طاوس

در روايت طاوس آمده است که سعيد بن جبير به طور قطعى گفته است: منظور از «القربى» فقط اهل بيت علیهم السلام هستند. اين روايت را محمّد بن اسماعيل بخارى، مسلم بن حجّاج نيشابورى، احمد بن حنبل شيبانى، ترمذى و ديگران نقل كرده اند.

ما در سند اين روايت ايرادى نديديم، گرچه ما در اين باره ديدگاه خاصى داريم كه در آينده بيان خواهد شد.
2ـ2ـ روايت احمد بن حنبل
اين روايت را قطيعى (ابوبكر ابن جعفر حنبلى درگذشته 368ق) در بخش زيادات المناقب احمد بن حنبل آورده است..
قطيعى روايت گر كتاب های المسند، الزهد و المناقب احمد بن حنبل است. افرادى همچون دارقطنى، حاكم نيشابورى، ابن رزقويه، ابن شاهين، برقانى، ابونعيم اصفهانى از او روايت نقل كرده اند.
دارقطنى وی را معتبر دانسته و گويد: «قطيعى، فرد مورد اعتماد و زاهد است. شنيده ام كه وى مستجاب الدعوه بوده است».
3ـ2ـ روايت طبرى
رواياتى كه ابن جرير طبرى به عنوان دليل بر شأن نزول آيه مودّت درباره اهل بيت علیهم السلام نقل كرده، چهار روايت است كه جز روايت دوم، اشكالى از ديگر روايات گرفته نشده است.
4ـ2ـ جايگاه راويان حديث مودّت
روايت هایی كه بيان گر گفتار حق هستند و در كتاب های اهل سنّت روايت شده اند، بنا بر آراء و ديدگاه رجالى آنها به سه قسمت تقسيم می شود:
1ـ روايت هایی كه به صحّت آنها اتفاق نظر دارند؛ مثل حديث طاوس، از سعيد بن جبير، از ابن عباس.
2ـ روايت هایی كه در اين باب محدّثان نقل كرده اند و درباره سند آن اظهار نظر نكرده اند و حتى درباره آن هيچ سخنى به ميان نياورده اند؛ می توان فهميد كه گريزى جز اعتراف به اعتبار اين روايت ها نيافته اند؛ مانند روايت هايى كه در آنها مطرح شده كه عدّه اى از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در قبال دعوتش درخواست اجر كردند... . سخنان امام سجاد علیه السلام در شام و مواردى ديگر از اين قبيل.
3ـ روايت هایی كه در اين زمينه مطرح شده و درباره سند آنها اظهار نظر شده است.
در بررسى اين سه دسته از روايت ها می گوييم:
ما درباره دسته نخست ديدگاهى داريم كه در ادامه خواهد آمد.
درباره دسته دوم از روايات به بيان صحت آنها نيازى نيست؛ زيرا اهل سنّت خود به اين امر اعتراف و اقرار كرده اند.
آن چه كه در صدد بررسى و بحث پيرامون آن هستيم روايت های دسته سوم است. ما در شرح حال راويانى كه در اين روايت ها تضعيف شده اند با تكيه بر سخنان بزرگان جرح و تعديل اهل سنّت، سخن خواهيم گفت تا روشن شود كه همه ادعاهاى آنان بى اعتبار و مردود است.
1ـ 4ـ2ـ يزيد بن ابى زياد
يزيد بن ابى زياد قرشى هاشمى كوفى، مولاى عبدالله بن حارث بن نوفل و از راويان كتاب های شش گانه صحيح اهل سنّت است. مزّى درباره او می نويسد :
بخارى در كتاب صحيح در بخش «لباس» پس از حديث عاصم بن كليب از ابوبرده روايتى را از على علیه السلام نقل می كند.
بخارى در دو بخش از صحيح خود روايتى را از يزيد بن ابى زياد، نقل كرده است. مسلم نيشابورى نيز روايتى را به همراه راوى ديگرى از يزيد بن ابى زياد نقل كرده است و ديگر محدّثان به روايت وى استدلال كرده اند.(20)
گروه بسيارى از پيشوايان بزرگ اهل سنّت هم چون سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، شريك بن عبدالله، شعبة بن حجّاج، عبدالله بن نمير و مانند ايشان از وى روايت، نقل كرده اند.(21)
ذهبى در سير اعلام النبلاء می نويسد: «شعبه با همه مهارت و خبرگى كه در نقد راويان دارد، از يزيد بن ابى زياد، حديث نقل می كند».(22)
گفتنى است كه در اعتماد بر يزيد بن ابى زياد و صحّت استدلال به حديث او همين كافى است كه نويسندگان كتاب های شش گانه صحيح و پيشوايان بزرگ اهل سنّت از او روايت نقل كرده اند. افزون بر اين كه مسلم بن حجّاج نيشابورى در مقدمه كتاب خود می نويسد :
راويانى مانند عطاء بن سائب، يزيد بن ابى زياد، ليث بن ابى سليم و مانند آنها كسانى هستند كه داراى خوبى، راست گويى و دريافت علم و دانش اند.
عده اى از پيشوايان رجالى و راوى شناسِ اهل سنّت نيز يزيد بن ابى زياد را توثيق كرده اند... .(23)
با این همه، بر وی اشکال می کنند که: «وى از بزرگان شيعه بوده است».(24)
می پرسيم: منظور از شيعه چه كسانى هستند و از كجا دانسته می شود كه يزيد بن ابى زياد از بزرگان شيعه است؟
در پاسخ می گويند :
احاديثى كه او نقل كرده بيان گر اين معناست و اهل سنّت اين احاديث را در زمره احاديث ساختگى نقل كرده اند؛ از جمله آن احاديث: وى از سليمان بن عمرو بن احوص نقل می كند كه ابوبرزه گويد: معاويه و عمرو بن عاص آوازه خوانى می كردند و پيامبر خدا صلی الله علیه و آله
درباره آن دو فرمود: «اللهم اركسهما في الفتنة ركساً ودعّهما في النار دعّاً»؛(25) «خدايا! آنها را گرفتار فتنه كن و در آن واژگون نما و به سختى به سوى آتش دوزخ بينداز».
بنابر ديدگاه علماى اهل تسنّن اين حديث ساختگى است! و يا حديثى غريب و منكر است؛(26) زيرا در اين حديث، معاويه سركرده گروه ستم پيشه «فئة باغيه» و عمرو بن عاص سركرده نفاق، سرزنش شده اند؛ از اين رو راوى اين حديث از بزرگان شيعه خواهد بود! حتى اگر از راويان صحاح و كتاب های ديگر باشد.
راوى شناسان اهل سنّت در دفاع از معاويه و عمرو بن عاص به اتّهام ساختگى بودن اين حديث و شيعه بودن راوى آن، بسنده نكرده اند؛ بلكه به تحريف متن حديث نيز روى آورده و واژه «فلان» و «فلان» را به جاى آن دو نام، قرار داده اند؛ از اين نمونه می توان احمد بن حنبل در مسند را نام برد.(27)
پژوهشگر با انصاف با دقت در آن چه كه آورديم ملاحظه خواهد كرد كه چگونه حديثى را كه اهل سنّت از شخصى كه صاحبان كتاب های شش گانه صحيح از او روايت كرده و بر او اعتماد نموده اند، رد می كنند؛ چرا كه اين حديث در سرزنش پسر هند و پسر نابغه می باشد و آنان پيروان آن دو هستند.
از طرفى، اين حديث را در برابر حديثى قرار می دهند كه درباره راوى آن اتفاق نظر كرده اند كه اعتبار ندارد و او را به جعل حديث و زنديق بودن متّهم كرده اند. بنگريد كه چگونه با دين و سنّت رسول رب العالمين بازى می كنند.
گمان نكنيد كه اين گونه بازى با دين و سنّت را فقط در بخش های فضائل و مثالب (عيب ها و ايرادها) به كار می برند؛ بلكه اين روش را در اصول اعتقادى، اصول فقه و فقه نيز به كار برده اند.
كوتاه سخن اين كه يزيد بن ابى زياد در نزد اهل سنّت، مورد اعتماد و از راويان كتاب های شش گانه صحيح بوده و او هيچ ايرادى ندارد جز اين كه درباره برخى از زشتى های پيشوايان آنان روايت نقل كرده است؛ از اين رو، او را از بزرگان شيعه شمرده اند؛ در صورتى كه شيعه، بلكه رافضى بودنِ راوى ـ طبق اصطلاح اهل سنّت ـ به وثاقت و مورد اعتماد بودنِ او ضررى نمى رساند. همان گونه كه در جاى خود نوشته اند و در موارد بسيارى بر همين مبنا عمل كرده اند.(28)
پس روايت يزيد بن ابى زياد درباره نزول آيه مودّت در خصوص اهل بيت علیهم السلام صحيح است.
2ـ 4ـ2ـ حسين اشقر
ابوعبد الله حسين بن حسن اشقر فزارى كوفى از راويان نسائى در كتاب صحيح اوست و عالمان رجالى اهل سنّت گفته اند كه شرط هايى را كه نسائى در صحيح خود براى پذيرش روايات برگزيده، از شرايط بخارى و مسلم نيشابورى سخت تر است.(29)
از طرفى، پيشوايان بزرگ اهل سنّت مانند احمد بن حنبل شيبانى، ابن معين، فلاّس، ابن سعد و ... از حسين اشقر روايت كرده اند.
حافظ ابن حجر عسقلانى در شرح حال حسين اشقر از عقيلى اين گونه حكايت كرده است:
احمد بن محمّد بن هانى گويد: به احمد بن حنبل گفتم: آيا از حسين اشقر حديث نقل می كنى؟ گفت: به نظر من او دروغ گو نيست. و آن گاه احمد بن حنبل اشاره به شيعه بودن وى نمود.
عباس بن عبدالعظيم به احمد بن حنبل گفت: او درباره ابوبكر و عمر حديث نقل می كند... .(30)
روشن است كه همين عمل حسين اشقر در نوشتن كتابى در معايب ابوبكر و عمر باعث شده جز احمد بن حنبل او را تضعيف كنند.(31)
بنابراين، حسين اشقر در نزد احمد بن حنبل، نسائى، يحيى بن معين، ابن حبّان فردى ثقه و راستگو است. تنها گناه او شيعه بودن اوست كه خود اهل سنّت تصريح كرده اند كه شيعه بودن، هيچ ضررى بر مورد اعتماد بودن راوى ندارد.
همین بس که حافظ ابن حجر عسقلانى وی را به صداقت می ستاید:
حسين بن حسن اشقر فزارى كوفى، راوى راستگويى است كه نسبت به مذهب شيعه متعصّب بود و غلو می كرد. وى در طبقه های رجالى در طبقه دهم قرار دارد و در سال 208 هجرى وفات كرد.(32)
3ـ 4ـ2ـ قيس بن ربيع
ابومحمّد قيس بن ربيع اسدى كوفى از راويان ابوداود، ترمذى و ابن ماجه است.(33)
عدّه بسيارى از پيشوايان حديث، در كتاب های شش گانه صحيح و منابع ديگر، مانند سفيان ثورى، شعبة بن حجّاج، عبدالرزّاق بن همام، ابونعيم فضل بن دكين، ابوداود طيالسى، معاذ بن معاذ و ديگران از او روايت كرده اند.(34)
ابوداود طيالسى از شعبه نقل می كند كه از ابوحصين شنيدم كه قيس بن ربيع را مدح و تمجيد می كرد. وى می گويد: شعبه به ما گفت: قيس را پيش از آن كه بميرد دريابيد.
عفّان گويد: به يحيى بن سعيد گفتم: آيا او را به دروغ گويى متهم می كنيد؟ گفت: نه! عفّان گويد: قيس، فردى ثقه و مورد اعتماد بود كه ثورى و شعبه او را توثيق می كردند.
درباره قيس، حاتم بن ليث از ابوالوليد طيالسى چنين نقل می كند: «قيس بن ربيع فردى ثقه و مورد اعتماد بود و احاديث معتبرى داشت...».
ابن عدى گويد: همه روايات قيس، معتبر است و سخن درباره او همان است كه شعبه گفته است.
بنا بر آن چه گفته شد، چند نكته را می توان مطرح نمود :
1ـ فرمانداری قیس؛ وی از جانب منصور فرماندار مدائن بود و مردم به علّت بدرفتارى او با آنان، از وى متنفر شدند.
2ـ شيعه بودن او؛ اين مطلب را ذهبى از احمد بن حنبل نقل كرده است.(35)
3ـ وجود حديث های منكر در نزد او. حرب بن اسماعيل گويد: به احمد بن حنبل گفتم: چه چيزى باعث تضعيف قيس بن ربيع شده است؟ گفت: وى حديث های منكرى نقل كرده است؛ ولى گفته اند: هنگامى كه قيس به كهن سالى رسيد، فرزندش اين احاديث را در احاديث او وارد كرد و او نيز اين احاديث را نقل كرد.(36)
ذهبى می گويد: «قيس، ذاتاً فرد راستگويى است؛ ولى حافظه خوبى نداشت».(37)
4ـ 4ـ2ـ حرب بن حسن طحّان
درباره حرب بن حسن سخنى از عالمان رجالى نقل نشده و مورد تضعيف قرار نگرفته است؛ جز از جانب هيثمى، با اين حال او به مورد اعتماد بودن حرب، تصريح كرده و به تضعيف كننده، اشاره اى نكرده و دليل تضعيف را نيز بيان ننموده است.
ابن ابى حاتم گويد: «از پدرم درباره حرب بن حسن طحّان پرسيدم، در پاسخ گفت: او استاد حديث است...».(38)

3ـ شبهه های مخالفان
1ـ3ـ ابن تيميّه و شبهه در آيه مودّت
علی رغم تأیید صحّت حديث هایی كه درباره نزول آيه مباركه مودّت درباره اهل بيت علیهم السلام نقل شده، از منابع اهل سنت، افراد متعصبی چون ابن تیمیه به ایجاد شبهه درباره این احادیث پرداخته اند. وى در كتاب منهاج السنّة چنين می نويسد: «در صحيح بخارى از سعيد بن جبير اين گونه آمده است: از ابن عباس درباره آيه مودّت سؤال شد كه منظور از مودّت قربى و نزديكان، چه كسانى هستند»؟
پس از نقل اين حديث می نويسد:
ابن عباس از بزرگان اهل بيت و داناترين آنها به تفسير قرآن بوده است و اين تفسير نيز از او درباره اين آيه شريفه ثابت شده است. به اين دليل كه ابن عباس نگفت: «إلاّ المودة لذوى القربى»؛ بلكه گفت: «إلاّ المودّة في القربى»؛ مگر نمى دانى آن گاه كه خداوند متعال سخن از خويشاوندان پيامبر خدا به ميان می اورد می فرمايد: {وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء فَأَنَّ لِلهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبى}؟(39) در اين باره گفته نمى شود: «إلاّ المودّة في ذوى القربى»؛ بلكه گفته می شود: «المودّة لذوى القربى»؛ بنابراين، چگونه می شود كه خداوند متعال فرموده است: «إلاّ المودّة في القربى».
در توضيح اين سخن می گوييم: اساساً پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله اجر و پاداشى از مردم نمى خواهد؛ چرا كه پاداش او به عهده خداست و آن چه به عهده مسلمانان است موالات و دوستى اهل بيت است؛ ولى اين دوستى با دليل های ديگرى جز اين آيه، ثابت می شود و موالات ما به اهل بيت علیهم السلام چيزى از پاداش پيامبر را در بر نمى گيرد.
از طرفى اين آيه، از آيات مكّى است و در آن موقع، على با فاطمه ازدواج نكرده بود و هنوز وى، فرزندى نداشت.(40)
وی در جايى ديگر می نويسد:
اين كه گفته می شود آيه مودّت درباره اهل بيت نازل شده، دروغ آشكارى است؛ زيرا اين آيه، در سوره شورا آمده و بدون ترديد سوره شورا مكّى است و پيش از ازدواج على با فاطمه نازل شده است... ما پيش تر درباره اين آيه سخن گفتيم كه منظور از اين آيه، همان است كه ابن عباس توضيح داده است... . اين روايت را بخارى و ديگران نيز نقل كرده اند.
از طرفى، گروهى از نگارندگان سنّى و شيعه از ياران احمد بن حنبل و ديگران حديثى را از پيامبر صلی الله علیه و آله
اين گونه نقل كرده اند: هنگامى كه اين آيه نازل شد، مردم گفتند: اى رسول خدا! اينان چه كسانى هستند؟ پيامبر فرمود: «عليٌّ وفاطمة وابناهما».
اين حديث به اتّفاقِ نظر اهل معرفت دروغ است!(41)
ابن تيميّه در جاى جاى كتاب منهاج السنّة تكرار می كند كه اين حديث دروغ است و اين آيه در سوره شورا آمده، كه اين سوره مكّى است و على در مدينه با فاطمه ازدواج كرده است و آن تفسيرى كه در صحيح بخارى و مسلم آمده با اين حديث تناقض دارد.
2ـ3ـ عالمان ديگر سنّى و شبهه در آيه مودّت
به جز ابن تیمیه برخی از عالمان اهل سنّت نيز اشكال هایی درباره حدیث مودت مطرح كرده اند:
1ـ2ـ3ـ ابن حجر عسقلانى در كتاب الكاف الشاف في تخريج أحاديث الكشّاف گفته كه اين حديث معارض دارد.

وى می نويسد: «اين حديث با روايتى كه از جهت اعتبار برتر است، معارضه دارد؛ همان حديثى كه در صحيح بخارى آمده است...».
و در فتح البارى می افزايد: «مؤيّد ديدگاه ما اين است كه اين سوره در مكه نازل شده است».(42)
2ـ2ـ3ـ ابن كثير نيز در اين باره نوشته است:
اين كه بگوييم اين آيه در مدينه نازل شده، بعيد است؛ زيرا اين سوره مكّى است و در آن زمان فاطمه سلام الله علیها فرزندى نداشته است؛ چرا که با على علیه السلام ازدواج نكرده بود؛ بلكه ازدواج آنها در سال دوم هجرى پس از جنگ بدر انجام شد. حقيقت اين است كه تفسير اين آيه همان گونه است كه حبر امت (ابن عباس) تفسير كرده است... .(43)
3ـ2ـ3ـ قسطلانى نيز به مكّى بودن آيه استدلال كرده و در ادامه می نويسد: «تفسير آيه به همان تفسيرى كه حبر امت و ترجمان قرآن؛ يعنى ابن عباس گفته، صحيح تر و شايسته تر است».(44)
4ـ2ـ3ـ شوكانى در اين مورد فقط به معارضه بسنده كرده و حديث طاوس از ابن عباس را ترجيح داده است.(45)
5ـ2ـ3ـ ابن روزبهان نيز در اين باره اظهار نظر كرده و گفته است: «ظاهر آيه با توجه به اين معنا شامل تمامى خويشاوندان پيامبر صلی الله علیه و آله می شود».(46)
6ـ2ـ3ـ عبدالعزيز دهلوى توضيح بيشترى در اين باره داده كه حاصل كلام وى چنين است:
گرچه اين حديث را احمد بن حنبل و طبرانى از ابن عباس نقل كرده اند؛ ولى بيشتر محدّثان آن را تضعيف كرده اند؛ چرا كه تمامى سوره شورا در مكه نازل شده است و در آن موقع حسن و حسين متولد نشده بودند و على پس از آن با فاطمه ازدواج كرده است... از طرفى برخى از راويانِ حديث، از شيعيان غالى هستند؛ گرچه محدّثان آنان را به راستگويى توصيف كرده اند. گمان قوى اين است كه راوى دروغ نگفته؛ بلكه فقط حديث را نقل به معنا كرده است؛ چرا كه در متن حديث «اهل بيتى» آمده است. از اين رو شيعيان آنان را به چهار نفر مخصوص كرده اند... . اين معنايى كه ذكر شده، مناسب شأن و مقام نبوّت نيست؛ بلكه از شأن اهل دنيا است. هم چنين اين روايت با آيات بسيارى منافات دارد، آن جا كه می فرمايد: { قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْر فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَي اللهِ}؛(47)
بنابراين، اگر خاتم پيامبران خواهان اجر و پاداش بود، لازم می آمد كه جايگاه وى از ديگر پيامبران پايين تر باشد و اين بر خلاف اجماع مسلمانان است.(48)
3ـ3ـ پاسخ به شبهه هایی درباره حدیث مودت
برخی از شبهاتی كه از طرف بزرگان اهل سنت در اين باره مطرح شده بود را نقل کردیم و به ترتیب به هر یک پاسخ می دهيم:
1ـ3ـ3ـ مكى بودن سوره شورا و نبود حسنين علیهما السلام
ظاهراً مهم ترين و اساسى ترين شبهه، مکی بودن سوره شورا و عدم تولد حسنین علیهما السلام در زمان نزول آیه است. از همین رو درباره اين شبهه در دو محور بحث می كنيم:
1ـ1ـ3ـ3ـ آيه مودت از ديدگاه روايات
با توجه به روايت های مختلفى كه درباره آيه مباركه وارد شده ـ چه روايت هایی كه آيه را به اهل بيت علیهم السلام تفسير كرده اند، و چه روايت هایی كه گفته اند اين آيه به جهت گفتار انصار نازل شده ـ آيه مودت، مدنى است.
قرطبى در اين باره گويد:
بنابر نظر حسن، عكرمه، عطاء و جابر، سوره شورا مكّى است. ابن عباس و قتاده می گويند: اين سوره مكّى است جز چهار آيه از آن، كه در مدينه نازل شده است و آيه مودّت در زمره اين آيه های چهارگانه است.(49)
ابوحيّان (50) و شوكانى و آلوسى نيز همين گونه نوشته اند.(51)
مقاتل نیز گويد:
در اين سوره آياتى مدنى است؛ آيه اى که خداوند متعال می فرمايد:
{ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللهُ عِبادَهُ}؛ و برخى از مفسّران آيه {أَمْ يَقُولُونَ افْتَري} را استثناء كرده اند؛ البته جايز است به اعتبار اغلب، اطلاق آورده شود.(52)
شایان ذکر است که وجود آيه های مدنى در سوره های مكّى و يا عكس آن بسيار است و در اين باره هیچ فردی، اشكالى ندارد؛ از اين رو، اين شبهه به روشنى دفع می شود.
2ـ1ـ3ـ3ـ آيه مباركه با قطع نظر از روايات
آيه مودّت بر لزوم «مودّت قربى»؛ يعنى خويشاوندان پيامبر صلی الله علیه و آله دلالت دارد و مخاطب آيه، مسلمانان هستند نه ديگران. اين لزوم از آيه به ذهن متبادر است كه بسيارى از پيشوايان اهل سنّت به اين تبادر اذعان و اعتراف كرده اند؛ از جمله كرمانى نگارنده الكواكب الدرارى فى شرح صحيح بخارى و عينى نويسنده عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى. وى در شرح حديث طاوس می نويسد: «چكيده سخن ابن عباس اين است كه همه قريش خويشاوندان پيامبر صلی الله علیه و آله
هستند و منظور آيه، بنى هاشم و نظير آنان نيست؛ آن سان كه ذهن انسان از سخن سعيد بن جبير چنين مطالبى را برداشت می كند».
اما اين كه گفتيم مخاطب اين آيه مسلمانان هستند، از چند جهت می توان اثبات كرد، از جمله سياق آيات است؛ چرا كه خداى سبحان می فرمايد:
{تَرَي الظّالِمينَ مُشْفِقينَ مِمّا كَسَبُوا وَهُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَالَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ في رَوْضاتِ الْجَنّاتِ لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ * ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْنًا إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَكُورٌ * أَمْ يَقُولُونَ افْتَري عَلَي اللهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللهُ يَخْتِمْ عَلي قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللهُ الْباطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ * وَهُوَ الَّذي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَيَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَيَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ * وَيَسْتَجيبُ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَيَزيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَالْكافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ}؛(53)
همان گونه كه ملاحظه می شود، آيه مودّت پس از {ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ} آمده است.
شايد كسى بگويد: پس از آيه مودّت، اين گونه آمده است: {أَمْ يَقُولُونَ افْتَري عَلَي اللهِ كَذِبًاً}.
در پاسخ می گوييم: منظور از اين افراد، مشركان نيستند، بلكه منظور كسانى هستند كه به ظاهر مسلمان و در باطن منافق هستند. بيان گر اين معنا گفتار بعدى خداوند متعال است كه می فرمايد: {وَهُوَ الَّذي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَيَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَيَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ}.
بنابراين، مخاطب آيه مشركان نيستند؛ زيرا واژه «توبه» در قرآن كريم جز درباره مسلمانان معصيت كار، به كار نرفته است.
اگر كسى بپرسد كه آيا در مكه منافقان نيز در شمار مسلمانان بوده اند؟
در پاسخ می گوييم: آرى! در اين زمينه به گفتار پژوهش گران درباره سوره مدّثر رجوع كنيد و آن را با گفتار مفسران بسنجيد.
بنابر آن چه گفته شد، بر تمامى مسلمانان واجب است كه به اقربا و خويشاوندان پيامبر صلی الله علیه و آله مهر بورزند و مودّت داشته باشند... .
به راستى آيا به دوست داشتن و مودّت عموها و عموزادگان پيامبر امر شده ايم؟!
به طور قطع درباره مشركانِ آنها چنين امرى نرسيده است، اما درباره مؤمنانِ از خويشاوندان پيامبر، به هنگام نزول آيه يا پس از آن؛ براى آنان در آن زمان، در مكّه جايگاهى مشخص نبود؛ از اين رو، منظور از خويشاوندان، على علیه السلام است؛ چرا كه شرك ورزان همواره بغض و كينه آن حضرت را در دل داشتند و با او به ستيز برمى خاستند. منافقان به او حسد می ورزيدند و عناد می كردند و مؤمنان، او را دوست می داشتند و به او مهر می ورزيدند.
ناگفته نماند كه دو واژه «مودّت» و «يقترف» نشان گر همين معنا است.
پس از همه اين مطالب، آن گاه كه در مدينه از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره معناى واژه «قربى» در آيه مباركه پرسيدند، حضرت فرمود: «علي وفاطمة والحسن والحسين».
2ـ3ـ3ـ پيامبر درخواست اجر نكرد
هیچ یک از پیامبران در برابر تبليغ و رسالت خويش، پاداشى از مردم درخواست نكردند. حضرت نوح به قوم خود گفت:
{إِنّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمينٌ * فَاتَّقُوا اللهَ وَأَطيعُونِ * وَما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلي رَبِّ الْعالَمينَ}؛(54)
{به راستى من براى شما پيامبرى امين هستم. پس تقواى خدا پيشه كنيد و از من اطاعت نماييد. من براى اين دعوت، هيچ پاداشى نمى خواهم؛ پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است}.
صالح پيامبر نيز به قوم خود چنين گفت:(55) حضرت هود نيز می گويد: {يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَي الَّذي فَطَرَني أَ فَلا تَعْقِلُونَ}؛(56) {اى قوم من! من براى رسالت خويش از شما پاداشى نمى خواهم؛ پاداش من، تنها بر كسى است كه مرا آفريد، آيا نمىانديشيد؟! }
رسول خدا نيز همين گونه بودند و در ازاى تبليغ رسالت خويش از مردم اجر و پاداش درخواست نكردند؛ آن سان كه در آيات متعددى به اين مطلب اشاره شده است. آن جا كه می فرمايد:
{قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْر فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَي اللهِ وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء شَهيدٌ}؛(57)
{بگو: هر پاداشى از شما خواسته ام براى خود شماست؛ پاداش من فقط بر خداوند است و او بر همه چيز گواه است}.
در آيه ديگرى نيز آمده است: {قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلي رَبِّهِ سَبيلاً}؛(58) {بگو: من براى رسالت خويش از شما هيچ پاداشى نمى خواهم؛ مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند}.
شبهه اى كه درباره اين آيات مطرح است، همان استثناء است كه مفسّران شيعه و سنى درباره آن بحث کرده اند؛ برخی آن را استثناء منقطع دانسته اند و برخى ديگر مانند زمخشرى، جايز دانسته اند كه استثناء، هم می تواند متصل و هم منقطع باشد. در دو تفسير خازن و خطيب شربينى هم به دو وجه از آن پاسخ داده شده است.

اگر اين آيات با دقت بررسى گردد، روشن می شود كه آيه هایی كه درباره پيامبرصلی الله علیه و آله آمده بر چهار گونه است:
1ـ آياتى كه به عدم درخواست اجر مربوط می شود؛
2ـ آياتى كه شامل درخواست اجر می شود، ولى با واژه «لكم».
3ـ آياتى كه شامل عدم درخواست اجر می شود و از طرفى درخواست «گزينش راهى به سوى خدا» از روى اختيار می شود.
4ـ آياتى كه شامل درخواست اجر است و آن همان مودّت و مهرورزى به خويشاوندان است.
می پرسيم: به راستى اى انسان های منصف! چه تنافى ميان اين آيه ها وجود دارد؟
پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در قبال تبليغ رسالت خويش از مردم اجر و پاداشى درخواست نكرد و فقط به آنها فرمود: «در اين باره راهى به سوى خدا برگزينيد» و آن «وظيفه شماست» و اين وظيفه جز با مودّت و مهرورزى به اهل بيت علیهم السلام محقق نمى شود؛ از اين رو در روايتى از اهل بيت علیهم السلام آمده است كه فرمودند: «نحن السبيل»؛(59) «ما همان راه برگزيده شده هستيم».
آرى، آنان همان راه ها به سوى خدا هستند؛ به ويژه «آن گاه كه دنيا را هرج و مرج فرا گيرد، فتنه ها آشكار شوند و راه ها بسته شود»؛(60) در اين هنگام اهل بيت علیهم السلام همان راه هستند.
معناى آيه كريمه در قرآن كريم همين است كه گفتيم و لازمه های اين دليل بر كسى مخفى نيست. پس اى پژوهش گر حقايق! خوب اين مطلب را بگير و غنيمت بشمار و با حكمت و موعظه نيكو به سوى راه پروردگارت فرا خوان و با آنان به نيكوترين روش استدلال و مناظره كن...} (61) و خداوند براى ما كافى است و او بهترين وكيل و حامى ماست.
3ـ3ـ3ـ چرا آيه نفرمود : «إلاّ المودّة للقربى»؟
اين شبهه را دهلوى و ابن تيميّه مطرح كرده اند. چنين شبهه اى از شخصى هم چون دهلوى بعيد نيست؛ ولى از ابن تيميّه كه ادّعاى فهم زبان عربى دارد، عجيب و شگفت آور است و اى كاش او در اين باره به سخنان متخصّصان در فن زبان عربى مراجعه می كرد.
زمخشرى در الكشّاف می نويسد:
در اين آيه جايز است كه استثنا متصل باشد؛ به اين معنا كه «لا اسألكم أجراً إلاّ هذا وهو أن تودّوا أهل قرابتي؛ من در مقابل رسالت خويش هيچ پاداشى از شما نمى خواهم مگر اين كه خويشان مرا دوست بداريد».
در واقع اين اجر و پاداشى نيست، زيرا خويشان او همان خويشان مردم نيز هستند؛ از اين رو صله و مهرورزى به آنها در مروّت و جوان مردى لازم است.
از طرفى، استثنا می تواند منقطع هم باشد؛ به اين معنا كه «لا أسألكم أجراً قطّ ولكنّني أسألكم أن تودّوا قرابتي الّذين هم قرابتكم ولا تؤذوهم؛ من از شما درخواست هيچ اجر و پاداشى نمى كنم، ولى از شما می خواهم خويشان مرا كه خويشان شما نيز هستند، دوست بداريد و آنها را آزار ندهيد».
زمخشرى در ادامه با طرح يك پرسش می نويسد:
شايد كسى بپرسد: چرا گفته نشد: «إلاّ مودّة القربى» يا «إلاّ المودّة للقربى» و معناى «إلاّ المودّة في القربى» چيست؟
در پاسخ او می گويم: منظور اين است كه براى مودّت و مهرورزى مكان و جايگاهى قرار داده شده است؛ مثل اين كه بگويى: «لي في آل فلان مودّة ولي فيهم هوى وحبّ شديد»؛ من فلان خاندان را دوست دارم و آنان، جايگاه و محل مهرورزى من هستند.
در اين جا حرف «في» صله براى مودّت نيست، همان گونه كه «لام» در «إلاّ المودة للقربى» صله است، بلكه حرف «في» به واژه محذوفى متعلّق است كه ظرف بدان متعلّق شده؛ مانند «المال في الكيس؛ مال در كيسه است». آن چه كه در جمله در تقدير قرار گرفته، چنين است: مگر مودّتى كه ثابت در قربى و متمكّن در آن هاست.
از طرفى، واژه «قربى» همانند واژه های «زلفى» و «بشرى» مصدر و به معناى قرابت است و منظور از آن، اهل قربى و خويشاوندان است.
در روايتى آمده است: آن گاه كه اين آيه نازل شد، گفته شد: اى رسول خدا! خويشان شما كه مهرورزى به آنها براى ما لازم است چه كسانى هستند؟ فرمود: «علي وفاطمة وابناهما»؛
روايتى كه از على علیه السلام نقل شده بيان گر همين معناست. آن جا كه گويد: روزى به پيامبر شكوه كردم، كه اى رسول خدا! مردم به من حسادت می كنند، پيامبر فرمود:
«أما ترضى أن تكون رابع أربعة: أوّل من يدخل الجنّة أنا وأنت والحسن والحسين وأزواجنا عن أيماننا وشمائلنا وذرّيتنا خلف أزواجنا؛»(62)
« آيا راضى و خشنود نيستى كه چهارمين نفر از اين چهار نفر باشى؟ نخستين كسى كه وارد بهشت می شود، من، تو، حسن، حسين علیهم السلام، همسران ما سمت راست و چپ ما هستند و فرزندان و ذريه ما پشت سر همسران ما وارد بهشت می شوند.»
فخر رازى(63)، ابوحيان،(64) نيشابورى،(65) و ابوالسعود(66) نيز به این مطلب پرداخته اند.
4ـ3ـ3ـ تعارض
آخرين شبهه اى كه براى اين آيه ارائه كرده اند، تعارض است. اين شبهه به روايتى كه احمد و ديگران از ابن عباس نقل كرده اند بستگى دارد كه ما در پاسخ اين شبهه كه در برابر نظريه مورد قبول است و مودّت را در آن بزرگواران منحصر نمى كند، می گوييم:
1ـ معناى «القربى» نزديكى و خويشاوندى بين پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و قريش است كه موجب قرابت می شود. از اين روست كه پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إلاّ أن تصلوا ما بيني وبينكم من القرابة»؛ « مگر اين كه بين من و خويشانم همواره دوستى را حفظ كنيد.»
2ـ منظور از «قربى» نزديكى و ارتباط با خداوند است. پس در واقع معناى آيه اين گونه می شود: مگر اين كه با كارهاى شايسته به خداوند مهرورزى نماييد.
3ـ منظور از «قربى» خويشان و نزديكان می باشد؛ ولى نه خويشان پيامبر صلی الله علیه و آله بلكه با كسانى از خويشان خود مهرورزى داشته باشيد كه با شما ارتباط و دوستى دارند.
4ـ آيه مودّت به آيه {قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْر فَهُوَ لَكُمْ}؛(67) «اى پيامبر! بگو: هر آن چه از شما مزد و اجر خواستم پس براى شماست»، نسخ شده و حكم آن از بين رفته است.
نظريه چهارم را همه دانشمندان رد كرده اند، تا جايى كه برخى از علما بر زشتى آن به روشنى سخن رانده اند. البته بين دو آيه هيچ منافاتى نيست، بلكه يكى از آن دو آيه تأكيدى بر آيه ديگر است.
امّا نظريه سوم، شايسته بحث و بررسى نيست؛ چرا كه هيچ گونه دليلى ندارد و ارزش بحث ندارد، به همين جهت صاحبان تفسير به آن نپرداخته اند.
نظريه دوم كه منظور از «قربى» تقرّب و نزديكى به خداوند است؛ از حسن بصرى نقل شده است،(68) و از ظهور گفتار عينى حنفى معلوم می شود كه آن را پذيرفته است.(69) ابن حجر عسقلانى در كتاب فتح البارى به روايت احمد از مجاهد از ابن عباس به آن استدلال کرده است، كه پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
{قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا} على ما جئتكم به من البيّنات والهدى إلاّ أن تقرّبوا إلى الله بطاعته؛
{بگو: هيچ گونه اجر و مزدى} براى هدايت و خواندن آيات الهى «نمىخواهم» مگر اين كه با فرمان بردارى از خداوند به او نزديك شويد.
ولى ابن حجر گفته است: در سند اين روايت، ضعف و سستى است.(70)
اين نظريه نيز به طور كامل مردود است؛ زيرا از طرفى بر خلاف معناى متبادر از آيه می باشد و از طرف ديگر، با روايات صريح مخالفت دارد و نيز با ذوق سالم و صحيح ناسازگار است.
1ـ 4ـ3ـ3ـ بررسى سند روایت متعارض
ابن تيميّه فقط همين نظر را يادآور شده و ديگر نظريات را نقل نكرده است. ابن حجر آن را برگزيده و شوكانى آن را بر بقيه نظريات برترى داده است. اينان دليل آن را روايت احمد، بخارى و مسلم از طاوس، از سعيد بن جبير، از ابن عباس قرار داده اند كه در ابتداى نقل روايت ها گذشت، ولى به اين روايت از دو جهت مهم (سند روایت، و معنای دقیق حدیث) ايرادهايى وارد است. ابتدا به بررسی سند حدیث می پردازیم:
1ـ شعبة بن حجّاج
شعبة بن حجّاج ـ راوى اصلى اين روايت ـ دروغ گو بوده و درباره اهل بيت علیهم السلام بسيار دروغ پردازی کرده است.
شريف مرتضى ـ رحمه الله ـ می گويد: «اين شخص از جعفر بن محمّد (امام صادق علیه السلام) روايت كرده است كه حضرتش ابوبكر و عمر را دوست داشته»!(71)
كسى كه چنين دروغى را بسازد، هيچ بعيد نيست كه روايتى را از ابن عباس درباره نزول اين آيه نيز بسازد.
2ـ يحيى بن عباد ضبعى بصرى
خطيب بغدادى گويد: يحيى در بغداد ساكن شد و از شعبه روايت كرد... احمد بن حنبل از او روايت می كند... .(72)
ابن حجر عسقلانى او را از رجال «بخارى» كه مورد بحث و بررسى قرار داده اند، آورده و از ساجى نقل كرده است كه او، در نقل روايت ضعيف و سست می باشد. از ابن معين نيز نقل شده است كه او قابل اعتماد نيست، اگرچه او را راستگو دانسته است.(73)
3ـ محمّد بن جعفر
ابن حجر و ذهبى، محمّد بن جعفر غندر را، در بخش كسانى كه مورد اختلاف نظر هستند، آورده اند و قول آن دو برگرفته از گفتار ابوحاتم است.(74)
4ـ محمّد بن بشار
بيشتر بزرگان اهل سنّت درباره محمّد بن بشار، حرف دارند. ابن حجر اسم او را در بخش موارد اختلافى آورده و تضعيف او را در نقل روايت از ابن فلاّس نقل كرده است. ابن حجر در ميزان الاعتدال گويد: فلاّس او را دروغ پرداز دانسته و از دورقى نقل كرده كه «نزد ابن معين بوديم، سخن از بندار به ميان آمد، ديدم كه يحيى به حديث های او ارزشى نمى نهد و او را ضعيف می داند».
يحيى بن معين نيز او را ضعيف می دانسته است.(75)
آن چه بررسى شد وضع و حال بيشتر سندهاى روايت طاوس از ابن عباس بود و انصاف اين است كه اين روايت حجيّت ندارد تا چه رسد به اين كه با روايت های صحيح و درست معارضه كند.
2ـ 4ـ3ـ3ـ بررسى عميق در فهم حديث
در اين باره بيان چند نكته لازم است:
اول، معقول نيست كه خداوند و فرستاده اش مشركان را مورد خطاب قرار داده و از آنان پاداش و اجر و مزد رسالت بخواهند؛ زيرا مشركان، كفر ورزيده اند و اصل اين رسالت را تكذيب كرده اند. پس چگونه می شود از آنان اجر و مزد خواست؟
دوم، اين آيه در مدينه نازل شده است.
سوم، همان گونه كه گذشت در صورتى كه اين آيه را مكّى بدانيم، روى سخن با مسلمانان خواهد بود، نه مشركان.
بعد از همه اين اشكالات، اگر سند و معناى اين حديث را كه در مسند احمد و صحيح بخارى و مسلم از طاوس از ابن عباس آمده، بپذيريم؛ شكى نيست كه در همين روايت، سعيد بن جبير به قول حق معتقد بوده است. اما با نظر ابن عباس متعارض است و تعارض در دو حديث به سقوط و بى ارزشى هر دو می آنجامد.
بنابراين، دليلى بر اين كه، مراد از خويشاوندى بين پيامبر و قريش است، نخواهد ماند؛ زيرا فرض بر اين است كه تنها دليل، همين روايت بود.
ولى سخن درست اين است كه ابن عباس از پيروان و شاگردان مدرسه اهل بيت علیهم السلام است و هيچ گاه با گفتار و نظر آنها مخالفت نمى نمايد. نیز پيش تر ثابت شد كه امير مؤمنان على، و امام سجاد علیهما السلام به صراحت و روشنى فرمودند كه آيه درباره خودشان نازل شده و هيچ كس در سند اين دو روايت خدشه نکرده است.
هم چنين دو سبط و نواده پيامبر و دو امام راستگو؛ يعنى امام باقر و صادق علیهما السلام نيز بر اين معنا تصريح دارند. پس چگونه ابن عباس در رأى با آنها مخالفت می نمايد؟!
هرگز، اين گونه نبوده است؛ بلكه برخى از اين گروه در جانب گرايى و تقلّب، زياده روى كردند و بر زبان ابن عباس مطالبى قرار دادند و به او ناسازگارى و مخالفت با امير مؤمنان على علیه السلام را مانند قضيّه ازدواج موقّت نسبت دادند!(76)
منظور اين است كه وقتى اين گروه متعصّب و جانب گرا، ديدند بيشتر صحابه و ياران پيامبر با سندهاى محكم و معتبر نزول آيه درباره اهل بيت علیهم السلام را روايت می نمايند و امامان اهل بيت علیهم السلام بر اين نظريه اتّفاق كاملى دارند؛ ابتدا تلاش كردند كه احاديث را سست و بى پايه جلوه دهند، سپس در مقابل آن، حديثى را از قول عالمى كه خود پيرو اهل بيت است، جعل و تزوير نمايند تا بين آنها تعارض ايجاد كنند و به پندار خودشان بين آنان اختلاف بيندازند.
آن گاه در آينده كسانى مانند ابن تيميّه و پيروانش پا به عرصه وجود بگذارند و به همين حديث جعلى، استدلال كنند و حديث صحيح مورد اتفاق تمامى مسلمانان را دروغ بدانند.
كوتاه سخن اين كه معناى اين آيه بر لزوم مهرورزى اهل بيت علیهم السلام كاملاً روشن است.
شيخ مفيد بغدادی ـ رحمه الله ـ با توجه به اين كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله هيچ گاه مزد و پاداشى براى رساندن وحى و پيامبرى نمى خواهد، می نويسد :
اين نظريه كه خداوند مزد پيامبرش را دوستى اهل بيت او علیهم السلام قرار داده، درست نيست و هم چنين مزد خود ايشان نيز نمى تواند باشد؛ زيرا مزد پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله همان پاداش هميشگى است كه در هم جوارى و نزديكى با خداوند است.
از سوى ديگر، به خاطر اين كه دادگسترى و بخشندگى خداوند بر عهده خود اوست و سزاوار نيست كه بندگان وظيفه اى در برابر اين گونه كارها قرار دهند؛ زيرا بايد تمامى كارها خالص براى خداوند باشد و هر كارى بر او باشد، مزد ايشان نيز بر عهده خود خداوند است، نه ديگران.
افزون بر اين همان طور كه گذشت خداوند متعال از زبان حضرت هود، می فرمايد : {يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَي الَّذي فَطَرَني}؛ {اى قبيله من! هيچ پاداشى از شما نمى خواهم، پاداش من فقط بر عهده كسى است كه مرا آفريد}.
بنابراين، اگر شخصى از معناى آيه مودّت سؤال كند كه مگر خداوند از آنها در برابر انجام وظيفه الهى پاداش نخواسته است؟ پاسخ می دهيم : مطلب اين گونه نيست؛ زيرا به دليل عقلى روشن و آيات شريفه قرآن توضيح داديم و استثنا در اين آيه از معناى جمله قبل از «إلاّ» نيست؛ بلكه استثنا منقطع و خارج از جمله است. پس معنا بدين گونه می شود: «بگو از شما پاداشى نمى خواهم، ولى دوستى و مهرورزى خاندان خود را لازم می دانم و شما را نسبت به آن بازخواست می كنم».
از اين رو، جمله اول آيه كاملاً معناى جداگانه دارد و استثناء {إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى} جمله ديگرى است كه فائده آن، لزوم مهرورزى در خويشاوندان مخصوص پيامبر است.
اين گفتار، همانند آيه ديگرى از قرآن است كه می فرمايد: {فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاّ إِبْليسَ}. در اين آيه «إلا ابليس» به معناى وليكن ابليس است، و از جمله قبلى خود استثنا نشده است.
نيز مانند آيه ديگرى است كه می فرمايد: {فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لي إِلاّ رَبَّ الْعالَمينَ}. معناى آن، چنين است كه پروردگار جهانيان دشمن من نيست.
هم چنين مانند گفتار شاعر است كه می گويد : «وبلدة ليس لها انيس / إلاّ اليعافير وإلاّ العيس»؛(77) و چه بسيارند شهرهايى كه هيچ دوست و مونسى ندارد؛ مگر آهوى وحشى و شتران بيابانگرد.
3 . و چه استثنا متّصل باشد كه بعضى از علماى اهل سنّت هم چون زمخشرى، نسفى و ديگران آن را پذيرفته اند.(78)
البته از بزرگان مذهب ما نظير شيخ طوسى رحمه الله نيز آن را جايز دانسته است. وى در تفسير تبيان می نويسد:
در اين استثنا دو ديدگاه وجود دارد :
نخست اين كه استثنا منقطع است؛ زيرا مهرورزى به خاندان از پاداش و مزد مالى نمى باشد كه در اين حديث معنا اين گونه می شود: «شما را به دوستى نزديكان پند و موعظه می نمايم».
دوم اين كه استثنا متّصل و واقعى باشد كه معنا در اين صورت اين گونه می شود: «مزد من دوستى اهل بيت و خاندانم هست» البته گويا كه مزد من است، اگر چه واقعاً اجر و مزد نيست.(79)
شيخ طبرسى رحمه الله هم اين ديدگاه را جايز دانسته است.(80)
البته در کتب ادبی ثابت شده كه هر گاه شك داشتيم كه استثنا متصل است يا منقطع، اصل در اين جا، به اتصال استثنا حكم می كند و تا آن جا كه ممكن باشد بايد به همان معنا حمل شود، به همين جهت برخى از علماى اهل سنّت مانند بيضاوى از نظريه متصل بودن استثنا متصل طرفدارى كرده و استثنا منقطع را به عنوان قولى، مطرح كرده اند؛ بلكه بعضى از بزرگان ما هم چون، شهيد شوشترى رحمه الله استثنا منقطع را نپذيرفته اند.(81)

4ـ دلالت آيه بر امامت و سرپرستى
بنابر آن چه گذشت، اين آيه مباركه هر گونه كه معنا بشود بر امامت و سرپرستى امير مؤمنان على و خاندان پيامبر اكرم علیهم السلام، از چند جهت دلالت دارد:
1ـ 4ـ خويشاوندى خاندانى و امامت
اگر براى نسبت خويشاوندى ارزشى در ايجاد سرپرستى و امامت نباشد، بدون شك اميرمؤمنان على علیه السلام، از همه جهات ديگر به نحو كامل، برترين فرد موجود بوده اند كه استحقاق امامت را داشته اند؛ لكن با اين حال، عنوان خويشاوندى در اين جا دخل و ارزشى پيدا كرده است؛ همان طور كه بیان خواهیم کرد.
سيد ابن طاوس حلّى ـ رحمه الله ـ در ردّ رساله عثمانيه جاحظ، می گويد:
فرقه عثمانيه باور دارند كه هيچ گاه شخصى به رياست و سرپرستى دين نمى رسد مگر با دين.
آنها در ادامه مطلب با عبارت های بسيار طولانى و بى پايه، كتاب خود را پر نموده و سخنانى نظم گونه و كلماتى درست و نادرست را دستاويز خود قرار داده اند.
سيد بن طاوس در بيان اين باور می افزايد:
نظر شيعه اين نيست كه شايستگى سرپرستى و رياست فقط به خويشاوندى منحصر است؛ بلكه شيعه می گويد: اگر خويشاوندى دليلى براى شايستگى باشد، بنى هاشم سزاوارترند و از ميان بنى هاشم، على علیه السلام نيز از همه آنان سزاوارتر است. اگر به پيوند سببى باشد، باز على علیه السلام برتر است؛ زيرا او تنها داماد پيامبر خدا صلی الله علیه و آله است... .
آن گاه سيد بن طاوس حلّى ـ رحمه الله ـ می گويد:
به راستى خويشاوندى تأثير محكمى در امامت و رهبرى دارد، به اين دليل كه هر گاه شخصى بر شرافتمندان خاندانى از غير خودشان، پيشى بگيرد و كسى كه در شكوه به آنها نمى رسد و شباهت به آنها ندارد بر آنان رياست كند؛ آنان از او گريزان خواهند بود و او را به كنارى می نهند و اين باعث خرابى دين و دنيا می شود و گاهى به صورت اتفاقى صورت می پذيرد؛ ولى روش معمول همان است كه به آن اشاره نموديم و به تحقق آن، كارها پيش می رود.
آن گاه سيد بن طاوس ـ رحمه الله ـ به دلالت آيه مودّت اشاره می كند و می گويد:
به راستى كه قرآن مجيد به دوستى و توجّه به نزديكان خاندان پيامبر خدا علیهم السلام فرمان داده است، همين دليل باعث مقدّم بودن ايشان بر ديگران است، با اين كه آنان شايستگى های ديگرى دارند كه افراد ديگرى نمى توانند بر آنها برترى پيدا كنند. پس چگونه كسى بر آنها پيشى بگيرد كه نسبتى ندارد و آن شايستگى ها و فضيلت ها را دارا نيست؟!
ثعلبى بعد از آن كه در ذيل آيه مودّت سخنى نقل می كند، می گويد: حسين بن محمّد، از برهان بن على صوفى، از حرب بن الحسن طحّان، از حسين اشقر، از قيس، از اعمش، از سعيد بن جبير براى من اين گونه نقل كرد كه ابن عباس گفت:
هنگامى كه اين آيه فرود آمد، مردم گفتند: اى پيامبر خدا! چه كسانى خويشان شما هستند كه دوستى آنان را بر ما لازم دانستى؟...(82)
بدون ترديد خويشاوندى و نزديكى نسبى تأثيرگذار است و به راستى توجّه و خواست الهى به نزديكان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله يعنى على و زهرا و فرزندانشان علیهم السلام، دليل و حكمتى دارد كه در احاديث پيامبر شواهد زيادى دارد از جمله:
پيامبر خدا صلی الله علیه و آله
فرمود:
«همانا خداوند متعال هنگامى كه تمام هستى را آفريد، مرا از بهترين آفريدگانش قرار داد. سپس هنگام آفرينش تمام گروه ها و قبيله ها، مرا از بهترين آنان قرار داد و هنگام آفرينش جانها مرا از بهترين و والاترين جانها قرار داد، سپس هنگامى كه خاندانها را می افريد، مرا از بهترين و پاك ترين خاندانها آفريد. پس من بهترين آنان از جهت پدر و از جهت جان، هستم».(83)
بنابراين، بين آيه مودّت و آيه تطهير و روايت های«برگزيدگى آنان» و روايت های «بهترين آفريده خداوند بودن» وابستگى كاملى برقرار است.
بديهى است كه هيچ عاقلى در شرافت و بلندى مرتبه على علیه السلام بر تمامى مهاجر و انصار، هيچ گونه ترديدى نمى نمايد. پس واجب و بايسته است كه همو امام و رهبر باشد.
گفتنى است كه در اين زمينه مطالب ديگرى نيز وجود دارد كه به جهت اختصار به همين مقدار بسنده می نماييم.
2ـ 4ـ لزوم مهرورزى سبب لزوم پيروى و اطاعت
معناى مودّت در اين جا فقط دوستى صرف نيست، به خصوص در این آيه كه می فرمايد:
{ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً...}؛
اين همان پاداشى است كه خداوند بندگان خود را كه باور دارند و كارهاى شايسته كرده اند بدان مژده داده است، بگو: به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم مگر دوستى درباره خويشاوندان، و هر كس نيكى به جاى آورد و طاعتى اندوزد براى او در ثواب آن خواهيم افزود... .
پس در اين آيه بنابر آن كه استثنا متصل باشد مودّت و مهرورزى پاداش و بهاى رسالت و پيامبرى قرار گرفته است. روشن است كه اگر تناسب و برابرى بين چيزى و مقابل آن، نباشد، عنوان پاداش بر آن صدق نمى كند. در اين صورت اگر به بزرگى رسالت محمّدى در پيشگاه خداوند و نزد مردمان بنگريم به عظمت و مرتبه بزرگ اين پاداش دست خواهيم يافت كه همان مهرورزى به نزديكان خواهد بود.
هم چنين است اگر استثنا منقطع باشد؛ زيرا در روايت ها آمده است كه مسلمانان می خواستند به پيامبر دارايى های زيادى را در عوض اجر پيامبرى بپردازند تا ايشان در راحتى و آسايش باشند، پس ايشان ـ بنابر اين نظريه ـ نپذيرفتند و هيچ پاداشى را از آنها نخواستند، سپس فرمودند: «ولى مهرورزى خاندان خود را بر شما واجب می دانم و آن را از شما می خواهم».
پس واجب نمودن مهرورزى ـ در جايى كه امكان داشت پيامبر از آنها چيز ديگرى هم بخواهد نشان دهنده اين است كه اين كار ـ از همه چيزها نزد خدا و پيامبرش مهم تر بوده است.
كوتاه سخن اين كه آن چه خواسته شده مهرورزى و دوستى به تنهايى نيست، بلكه دوستى و مهرورزيى است كه اطاعت و پيروى را در پى دارد. خداوند متعال می فرمايد: {قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللهُ}؛(84)
پيروى يعنى فرمان بردارى از دستورات الهى؛ همان طور كه در آيه مباركه آمده است: {وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُوني وَأَطيعُوا أَمْري}.(85) بنابراين، پيروى، گردن نهادن كامل و فرمان بردارى مطلق، همان معناى امامت و ولايت است.
علامه حلىـ رحمه الله ـ در بحث امامت على علیه السلام از ديدگاه قرآن با بيان آيه مودت می نويسد: «وجوب مهرورزى با ايشان مستلزم وجوب اطاعت از ايشان است».(86)
3ـ 4ـ لزوم دوستى مطلق (همه جانبه) باعث پاكدامنى
دستور مهرورزى مطلق به ايشان ـ كه بر اطاعت مطلق دلالت دارد ـ دليل بر پاكدامنى و ناآلودگى كامل آنان است. در اين باره رازى در تفسير آيه: {أَطيعُوا اللهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ} می نویسد:
خداوند بلند مرتبه، در اين آيه به پيروى از صاحبان امر به صورت قطعى و حتمى فرمان داده است و هر كس خداوند به صورت قطعى به پيروى او فرمان داده است، ناگزير بايد از هر گونه اشتباه و خطايى پاك باشد؛ زيرا اگر از اشتباه نگه داشته نباشد، در صورت اشتباه و كار ناشايسته، خداوند فرمان به پيروى او داده بود. پس همان فرمان خداوند به انجام اشتباه خواهد بود در حالى كه اشتباه همواره مورد منع و بازداشت می باشد، پس به اجتماع امر و نهى در يك مطلب و در يك جهت منجر می شود كه ناممكن است.
پس روشن شد كه خداوند به پيروى از صاحبان امر به صورت قطعى و حتمى فرمان داده است و استوار گشت كه هر كس خداوند به صورت قطعى به پيروى از او فرمان داده است بايد پاك و ناآلوده از هر گونه اشتباه باشد و استوار گشت كه صاحبان امر در اين آيه به صورت قطعى معصوم (ناآلوده و پاك) هستند.(87)
كوتاه سخن اين كه لزوم پيروى و فرمان بردارى مطلق (همه جانبه) كه از لزوم مهرورزى مطلق (همه جانبه) به دست می ايد باعث پاكى و ناآلودگى كامل می شود و به اين جهت بيشتر بزرگان و دانشمندان دينى ما به آن اشاره نموده اند. سيد شبّر ـ رحمه الله ـ در اين باره می نويسد:
لزوم مهرورزى باعث لزوم پيروى و فرمان بردارى است؛ زيرا مهرورزى فقط با پاكدامنى و ناآلودگى همه جانبه لازم می ايد؛ زيرا در صورت اشتباه از جانب آنان، از مهرورزى به آنان بايد دورى شود. همان گونه كه خداوند متعال می فرمايد: {لا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ اْلأخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ}؛(88) {هيچ گاه گروهى را كه به خداوند و روز قيامت باور دارند، نمی يابى كه با دشمنان خداوند و پيامبرش دوستى داشته باشند}.
و همگان می گويند كه هيچ كس غير از خاندان پيامبر معصوم نيست، پس على و دو فرزندش مهتران و سروران هستند.(89)

5ـ نهضت عاشوراءو بررسى و نقد شبهه ها
در این قسمت، به بررسى و نقد دو دیدگاه که خواسته اند در دلالت آيه مودت بر امامت شبهه بیفکنند می پردازیم:
1ـ 5ـ ديدگاه فضل بن روزبهان و پاسخ به او
فضل بن روزبهان گويد:
ما می گوييم: مهرورزى بر على علیه السلام بر هر مسلمانى لازم است؛ و مهرورزى هم با پيروى و فرمان بردارى همراه است، ولى هر كسى كه مورد اطاعت قرار می گيرد، لازم نيست داراى رهبرى و امامت كبرا باشد.
سيد شهيد شوشترى ـ رحمه الله ـ در پاسخ می گويد:
گفته او كه «آيه بر خلافت حضرت على علیه السلام دلالت ندارد»، از روى نادانى كامل يا نادانى نمايى خالص است؛ زيرا دلالت آيه بر لزوم مهرورزى به امير مؤمنان على علیه السلام به طور كامل روشن و واضح است، چنان كه خداوند پاداش پيامبرى را كه بايد هميشگى باشد، مهرورزى به نزديكان و خاندان قرار داده است و اين فقط با عصمت مطلق آنان سازگار است؛ زيرا در صورت اشتباه از جانب آنان، مهرورزى به ايشان ناروا می گردد؛ همان گونه كه می فرمايد:
{لا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ اْلأخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ}؛(90) پس فقط امير مؤمنان على علیه السلام به نظر همگان پاك و داراى عصمت مطلق می باشد، پس به اثبات رسيد كه همو امام و مهتر است... .(91)
2ـ 5ـ ديدگاه ابن تيميه و پاسخ به او
ابن تيميّه می گويد:
ما قبول داريم كه دوستى و مهرورزى و موالات على علیه السلام بدون دليل آوردن از آيه لازم است؛ ولى در اين لزوم موالات و دوستى دليلى كه باعث اختصاص امامت و رهبرى به او شود، نيست.
و اما اين كه بگوييم: دوستى آن سه نفر واجب و لازم نيست، پس اين كلام ممنوع است؛ بلكه دوستى و موالات آنها نيز واجب است؛ زيرا ثابت شده است كه خداوند آنان را دوست می داشت و هر كس را خداوند دوست بدارد بر ما واجب است او را دوست بداريم. پس دوستى و دشمنى براى خدا، لازم و اين محكم ترين دستاويز ايمان است و آنها نيز از بزرگان دوستان خداوند و پرهيزگاران بودند و خداوند موالات آنان را لازم كرده؛ بلكه به تصريح قرآن ثابت شده است كه خداوند از آنان راضى و آنان نيز از خداوند راضى و خشنود گشتند و هر كس خداوند از او خشنود گردد او را دوست می دارد و خداوند پرهيزگاران، نيكوكاران، دادگران و صبركنندگان را دوست می دارد...».(92)
به راستى كه ابن تيميّه خود را محكوم نموده است؛ زيرا به لزوم دوستى پرهيزگاران، نيكوكاران، دادگران و صبركنندگان...، بلكه تمام مؤمنان اعتراف نموده است؛ چرا كه هيچ كس اين مطالب را انكار نمی کند. چه كسى می گويد كه مؤمن اگر حقيقتاً باايمان باشد، لازم نيست او را دوست بداريم؛ به خصوص اگر اهل پرهيزگارى و نيكوكارى و صبر باشد؟!
ولى سخن در دوستى مطلق (همه جانبه) است و محبوب ترين نزد خداوند و پيامبرش می باشد كه باعث برترى و پاكى و عصمت و لزوم پيروى و فرمان بردارى می شود... اين همان ويژگى هایی است كه در غير از اميرمؤمنان على علیه السلام يافت نمى شود؛ به خصوص پاكى و عصمت؛ زيرا اتفاق همگان بر اين است كه در ديگران يافت نمى شود.
همين مقدار از بحث در اين زمينه براى دل و جان بى دغل درمان و براى ادّعاى حق، كافى است.
درود و صلوات الهى بر سرور و آقاى ما محمّد و خاندان بزرگوار و پاكيزه و پاكش باد.

 

پی نوشت ها :

1. شورا/ 23.
2. نساء / 65.
3. شورا / 23.
4. المستدرك على الصحیحین، 2/444.
5. الذریة الطاهرة، 109 ـ 111.
6. أسد الغابة فى معرفة الصحابة، 5 / 367.
7. تفسیر القرآن العظیم، 4 / 100.
8. همان، 9 / 146.
9. الدر المنثور، 6 / 6 و 7.
10. صحیح بخارى، 3 / 502، كتاب تفسیر.
11. مسند احمد، 1 / 229.
12. مناقب على بن ابى طالب علیه السلام، حدیث 263.
13. صحیح ترمذى، 5/351، كتاب تفسیر.
14. ابن جریر طبرى این روایت را به چهار سند نقل كرده است، اما فقط یك سند آن را آوردیم.
15. این روایت را ابوحیّان با سندى قوى و قطعى نقل كرده است، ر.ك: البحر المحیط، 7 / 516.
16. الكشّاف، 4 / 220 ـ 221.
17. اعراف / 158.
18. احزاب / 21.
19. التفسیر الكبیر، 27/166.
20. تهذیب الكمال، 32 / 140.
21. همان، 32 / 137، سیر اعلام النبلاء، 6 / 129، تهذیب التهذیب، 11 / 287، شماره 531.
22. سیر اعلام النبلاء، 6 / 130.
23. ر.ك: تهذیب التهذیب، 6 / 288 و 289 و منابع دیگر.
24. الكامل، 7 / 2729، تهذیب الكمال، 32 / 138، تهذیب التهذیب، 11/ 288.
25. این حدیث را احمد بن حنبل در مسند، 4/ 421، طبرانى و بزّار؛ آن سان كه در مجمع الزوائد، 8 / 121 آورده، نقل كرده اند.
26. ر.ك: میزان الاعتدال، 4 / 424.
27. ر.ك: اللألى المصنوعه، 1/427.
28. مقدمه فتح البارى شرح صحیح بخارى، 398.
29. تذكرة الحفّاظ، 2/700.
30. تهذیب التهذیب، 2/ 291 ـ 292.
31. ن.ک: همان.
32. تقریب التهذیب، 1/ 175.
33. ر.ك: تهذیب الكمال، 24 / 25؛ تهذیب التهذیب، 8 / 350 و منابع دیگر.
34. تهذیب الكمال، 24 / 27.
35. میزان الاعتدال، 3 / 393.
36. تاریخ بغداد، 12 / 456 ـ 462؛ تهذیب الكمال، 24 / 25 ـ 37؛ سیر اعلام النبلاء، 8 / 41 ـ 44؛ تهذیب التهذیب، 8 / 350 ـ 353
37. میزان الاعتدال، 3 / 393.
38. الجرح والتعدیل، 3 / 252.
39. انفال/41.
40. منهاج السنّة، 4 / 25 ـ 27.
41. همان، 4/562 و 563.
42. فتح البارى، 8 / 458.
43. تفسیر القرآن العظیم، 4 / 101.
44. ارشاد السارى، 7 / 331.
45. فتح الغدیر، 4 / 537.
46. ابطال الباطل چاپ شده به همراه احقاق الحق، 3 / 20.
47. سبأ / 47.
48. تحفة اثنا عشریه، 205.
49. تفسیر قرطبى، 16 / 1.
50. البحر المحیط، 7 / 507.
51. فتح القدیر، 4 / 525.
52. روح المعانى، 25 / 10.
53. شورا / 22 ـ 26.
54. شعراء/ 107 ـ 109.
55. همان، آیه هاى 143 ـ 145.
56. هود/51.
57. سبأ / 47.
58. فرقان/ 57.
59. ینابیع المودة، 22 به نقل از فرائد السمطین.
60. مجمع الزوائد، 9/ 165.
61. نحل / 125.
62. الكشّاف، 4/ 219 ـ 220.
63. التفسیر الكبیر، 27/ 167.
64. البحر المحیط، 7 / 516.
65. تفسیر نیشابورى: چاپ شده در حاشیه تفسیر طبرى، 25 / 33.
66. تفسیر ابى السعود، 8 / 30. براى آگاهى بیشتر در این زمینه مى توان به تفسیرهاى بیضاوى، نسفى، شربینى و دیگر تفسیرهاى اهل سنت مراجعه كرد.
67. سوره سبأ / 47.
68. تفسیر رازى، 27/ 165، فتح البارى، 8/ 458 و دیگر منابع.
69. عمدة القارى، 19/ 157.
70. فتح البارى شرح صحیح بخارى، 8 / 458.
71. الشافی فی الامامة، 4 / 116.
72. تاریخ بغداد، 14/ 144.
73. مقدمه فتح البارى، 452.
74. مقدمه فتح البارى، 437، میزان الاعتدال، 3/ 502.
75. مقدمه فتح البارى، 437.
76. براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ك تحریم دو حكم حلال از سلسله پژوهش هاى اعتقادى، شماره 26.
77. تصحیح الاعتقاد ـ شیخ مفید ـ ، 140 ـ 142.
78. الكشّاف، 4 / 221، تفسیر نسفى (كه در حاشیه الخازن چاپ شده)، 4 / 94.
79. تبیان فى تفسیر القرآن، 9 / 158.
80. مجمع البیان، 9 / 29.
81. احقاق الحق وازهاق الباطل، 3 / 21 و 22.
82. بناء المقالة الفاطمیة فی نقض رسالة العثمانیه، 387 ـ 391.
83. دلائل النبوة، 66 / 16.
84. نساء/ 21 و به تفاسیر دیگر مانند تفسیر رازى، 8/17 رجوع كنید.
85. نور/ 54.
86. نهج الحق، 175.
87. تفسیر رازى، 10 / 144.
88. مجادله/ 58 / 22.
89. حق الیقین فی معرفة اصول الدین، 1 / 270.
90. مجادله/22.
91. احقاق الحق فی الردّ على ابن روزبهان، 3 / 23.
92. منهاج السنة، 7 / 103 و 104.

 

فهرست منابع
ابن الأثیر، علی بن ابی الکرم شیبانی، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دارالکتاب، بی تا.
ـــــــــــــــــ ، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1386ق.
ابن تیمیه ، منهاج السنة.
ابن حجر، احمد بن علی عسقلانی، فتح الباری، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.
ـــــــــــــــــ ، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، 1404ق.
ابن طاووس، احمد بن موسی، بناء المقاله، فی نقض رسالة العثمانیة، تحقیق سید علی عدنانی، قم ، موسسة آل البیت، 1411ق.
ابن کثیر، اسماعیل قرشی، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق یوسف عبدالرحمان، بیروت، دارالمعرفة، 1412 ق.
ابوحیان اندلسی، تفسیر البحرالمحیط، تحقیق شیخ عادل احمد عبدالموجود و ...، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1422ق.
بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح للبخاری، استانبول، 1401ق.
ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، تحقیق حسین اسد، بیروت، موسسة الرسالة، 1413ق.
ــــــــــــــــــ ، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالمعرفة، 1382ق.
رازی، عبدالرحمان بن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، 1371ق.
زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، مصر، 1385ق.
سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.
علم الهدی ، سید مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامة، قم، اسماعیلیان، 1410ق.
عمادی، محمد بن محمد، تفسیر ابی السعود، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
مزی، جمال الدین یوسف، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق بشار عواد معروف، بیروت، موسسة الرساله، 1406ق.
مفید، محمد بن نعمان، تصحیح اعتقادات الإمامیة، تحقیق حسین درگاهی ، بیروت، دارالمفید، 1414ق.

 

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط عبدالله در تاریخ 1392/10/18 و 2:06 دقیقه ارسال شده است

از زحمات شما وتحقيق درباره اي اهل بيت )) ع ) متشكريم
با تشكر


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
به وبسایت هیئت کریم اهل بیت(ع)سوسنگرد خوش آمدید ··••●یا لثارات الحسین●••·· *•.¸¸.•*´`*•.¸¸ «يا لثارات الحسين»، شعاري است که هميشه در خون شيعه مي جوشد: (بياييد به طلب خون حسين!). اين شعار شور آور، از ظهر عاشورا، از درون خاک خونين کربلا برخاست و همين شعار است که شورشيان دوران شورش بزرگ، شورش مهدي (عج) نيز، سر خواهند داد. امام جعفر صادق عليه السّلام مي فرمايد: «... ياران مهدي، مرداني هستند پولاددل، و همه وجودشان يقين به خدا، مرداني سختتر از صخره ها... اين مردان، تنها از خدا مي ترسند، و فرياد «لا اله الّا الله»، آنان بلند است. و همواره در آرزوي شهادت و کشته شدن در راه خدايند. شعار آنان: «يا لَثاراتِ الحسين عليه السّلام» است. («بحار الانوار»، ج 52، ص 308) *•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•. حضرت علی (ع ) فریاد میزند! خدایا! من به خاطر ترس از جهنمت تو را نمیپرستم به بهشت تو نیز طمعی ندارم تو شایسته پرستشی ومحرک من فقط عشــــــــق به توست!!!!! *•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•.¸¸ شهید مطهری: کسی که زیبای اندیشـــه دارد, زیبایی ظاهــــر خود را به نمایش نمی گذارد!!! *•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•.بالای سرم نام تو را نقش نمودم یعنی که سر من به فدای قدم تو *•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•. کمکهای مالی خود را به شماره حساب زیر واریز کنید : 6273531301551681 عقیل غنامی امور مالی هیئت عزاداری کریم اهل بیت(ع)سوسنگرد یاعلی التماس دعا
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرشما از سایت ما به ما اطلاع بده؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 39
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 43
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 95
  • بازدید ماه : 142
  • بازدید سال : 813
  • بازدید کلی : 156,559
  • کدهای اختصاصی

    پیغام ورود و خروج

    ------------------------

    فا تولز - ابزار رایگان وبمستر

    ابزار لینکدونی متحرک حرفه ای

    ------------------------
    ساخت كد آهنگساخت كد موزیک آنلاین
    ----------------------

    هیئت کریم اهل بیت(ع)سوسنگرد

    -----------------------
    اوقات شرعی تماس با ما